loading...

راه‌رفتن در مسیری تاریک

بازدید : 368
يکشنبه 10 آبان 1399 زمان : 5:39

من، می‌ترسیدم از خونه. ازش فرار کردم رفتم دانشگاه. تو دانشگاه مورد تعرض قرار گرفتم. دلم رو شکستند. ازم سوءاستفاده کردند. نمره‌هام رید. گند زدم به تمام دستاوردای ناچیزی که تا اون موقع داشتم. کاملا خودم رو گم کردم. سرگردون شدم. به هرجا چنگ انداختم. له شدم. به کرده و ناکرده اعتراف کردم. کبود شدم. موهام رو دسته دسته کندند. هنوزم از تصور این که چه طور از در خونه انداختنم بیرون تو 12 سالگی، تنم می‌لرزه. از تصور این که چه طور همه چی رو به گردن گرفتم تا کسی آسیبی نبینه به خاطر من تنم فرو می‌پاشه. از تصور این که تنها خواهم موند تا آخر عمر می‌ترسم. از باختن این کارآموزی لعنتی که به حد مرگ زده کرد من رو، ناراحتم یه کم (ولی واقعا دیدم دوستش ندارم!). بدنم درد می‌کنه.

ولی تهش فهمیدم آسپرگر دارم. تحمل تنهایی برام راحت‌تر شده. یه فرصت دیگه پیش رو دارم. علاقه‌هام رو لیست کردم. فهمیدم چی می‌خوام. کارم رو رها کردم و می‌خوام به رویام بپردازم. برم. برم به جایی که کمی‌آرامش داره. جز این زندگی من رنگی نداره.

اشک توی چشمام جمع شده اما از PTSD م کم شده. آره. من می‌جنگم. کسی نتونسته این رو از من بگیره.

دانلود آزمون ریاضی ششم (نیم فصل 1) اعداد صحیح ش1
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی