بعد از ظهر بعد تنش، تونستم بالاخره برنامهی خوابی که توی کتاب «چرا میخوابیم» اومده بود رو اجرا کنم: هفت تا هشت ساعت خواب شبانه و یک ساعت چرت بعد از ظهر. مقدار کافئین رو هم با نعنا فلفلی کم میکنم (یعنی یک سوم قاشق چایخوری نسکافهی تلخ رو با یه فنجون نعنا فلفلی میخورم و خنکی نعنا فلفلی باعث میشه فکر کنم خیلی کافئین خوردم). چای دیگه نمیخورم. تمام خشمم رو سر سابیدن ظرفای ظهر خالی کردم (من عاشق ظرفشستنم) و چای برای بقیه دم کردم. الانم میخوام باز تمرین حل کنم و درس بخونم. شاید هم به استادم بگم احتمالا اوتیسم دارم و سر نداشتن راهی برای تخلیهی فشار زیاد ممکنه بخوابم.
وقتی ظرف میشستم به خودم میگفتم هی درسته الان واقعا میخوای از شر فشار خلاص شی، ولی کلی آرزو داری که هیچ علاقهای به زیر خاک رفتنشون وجود نداره. همین آب باریک آزادی که داری، میتونه تو رو حسابی ببره بالا!
فقط کاش یه کم میشد کمتر بخوابم.
بعدتر نوشت: استادم ظاهرا از من بدش اومد. جواب نداد به کامنت من :( کجا بی ادبی کردم آخه؟
آخر شب: درونگرایی و alexithymia م رو به حال خودشون گذاشتم بچرن. طبیعتا کسی دوست نداره. از بعد از ظهر یک بند دارن در مذمت درونگرایی و انزوا برام میگن. در حالی که من زیاد با خانوادهی خودم حال نمیکنم و کنارشون بودن برام قدری اضطرابآوره، و خب...من درونگرام و تا جای ممکن از بقیه دور میکنم خودم رو، و به میزان لازم ارتباط برقرار میکنم. خسته میشم از بس این چیزا رو بهم میگن و من رو به حال خودم نمیذارن. باید این مزخرفات رو تا روزی که برم یا مقطع بعدی رو دانشگاه خودم بمونم یا کار پیدا کنم، تحمل کنم.
سگ توی این فرهنگ اجتماع گرای ایرانی. کاش مامانم حداقل راحتم میذاشت. میخواست به شوهر محترمش که پدر بنده باشه، بله رو نگه تا من اخلاق به زعم اون گند رو به ارث نبرم :| کاملا میفهمم که این تلاشهاش در راستای دورکردن اخلاق من از اخلاق پدرمه و کمیهم درکش میکنم، ولی خب واقعا ده ساله این فرایند به زور اجتماعی شدن ریده توی زندگیم، نمیدونم چرا نمیخواد دست برداره. اگرم بخوام اعتراف کنم به درونگرایی و انزوام و از همه مهمتر، تروما، مگه دیگه میذاره من از کنارش جم بخورم؟ همین جوریش اسیر شدم این جا، اسیر ترسها و کمالطلبیهاش و ناموفقیتهایی که به صورت نانوشته من باید محقق و موفقشون کنم، دیگه فکر کن یه اشکالی هم توی من پیدا کنه که درست نشه: بیش از پیش من رو گوشهی خونه قایم میکنه که آبروشو نبرم مثلا. بعدم چارتا بیشتر بارم میکنه که این همه خرجت کردم آخرش شدی این.
ولی پیش بقیه اعترافکردن راحت تره: حداقل پیش دو سه نفر جا داری. نسل جدید داره به جای حذف به سمت فراهم کردن accomodation میره و خب این خوبه.
هعی.
اقای مهندس مهدی آگاه متفکر زمان