همون دفتر پست قبل، جلد اکلیلی داره. توش توییت وار خاطره مینویسم. مثلا این که چرا ملت عین احمقها سر آمار دارن make a fuss میکنن، یا این که چرا من فلانم. یا اصلا چیز تو فلانی چه آدم مزخرفیه.
خیلی پوکرفیس قدرتمندی پیدا کردم. یعنی دیگه مامان و بابام که رسما توی خوندن چهرهم استاد بودن هم نمیتونن بفهمن من چه حسی دارم. البته شایدم به خاطر این باشه که زندگیشون وقف sibling منه و به من کاری ندارن (نمیتونن داشته باشن). نشون کار نداشتنم اینه که من قشنگ لپ تاپ رو موقع شام میذارم سر سفره و فیلم میبینم و کسی هم نمیپرسه چی :)) تازه وقتی هم میگن چی میبینی، تعارف هم میزنم میگم میخوای؟ :)) خیلی حس لذت بخشیه. این به معنای شستهشدن ترسهام نیستها، ولی خب...:) هشتگ فواید sibling خلتر از خودت داشتن.
در همین لحظه از شدت سروصدا عصبی ام. درو هم ببندم گرمم میشه خوابم میگیره. در نتیجه، پلیلیست نایت رین اسپاتیفای رو میذارم رو شافل و به کارم میرسم.
در نهایت امر من هر چی دلم بخواد میگم.
خیلی بعدتر نوشت: this man is totally impossible to talk to.