یه حال دلگیری دارم. درسته که یه دوست جدید پیدا کردم و گفت صدات خوبه بیا با هم کار کنیم، ولی بازم یه حس بدی ته دلم سوسو میزنه. به خاطر کار زیاده؟ نمیدونم. ولی بهتر از دیشبم. یه کم به obsessionهام رسیدم و قراره چند وقت دیگه چندتا دمو بنویسم و بدم به طرف بداههنوازی کنیم. هر چی هست، مغمومم. این که مشکل داشته باشم و کسی نفهمه انتخاب من نبود. اگر الان دلم میخواد تنها باشم، به خاطر این نیست که واقعا انتخاب کردم. به خاطر خستگی و رنجیئه که در حالت عادی برای دوست شدن با آدمها میکشم. چرا این یکی نسبتا آسون بود؟ چون حول Obsession ام بود. و الا در موضوعاتی جز Obsessionهام اصلا نمیتونم با کسی ارتباط بگیرم. یعنی اگرم بگیره بعد یه مدت میترکه. خستهم. خیلی. خیلی. خیلی.
بازدید : 345
پنجشنبه 7 آبان 1399 زمان : 9:40